کد مطلب:5023 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:304

ابعاد توحيد در نهج البلاغه
مقاله
توحيد در نهج البلاغه



خدا را شكرگزاريم كه از يك طرف كنگره ي نهج البلاغه مي گيريم و از طرف ديگر توسط اين امت بزرگ، مكتب علي بن ابي طالب عليه السلام و حكومت اسلام را در مملكت خودمان پياده مي كنيم و خدا را شكر كه رهبر انقلاب يكي از نواده هاي همين اميرالمومنين عليه السلام است و اين شاخه ي پربركت از آن شجره ي پربركت است «ذريه بعضها من بعض و الله سميع عليم».

موضوع صحبت من «توحيد در نهج البلاغه» است و منظورم از اين صحبت بيشتر اين است كه مطالبي كه حضرت اميرالمومنين عليه السلام در اين مورد عنوان كرده اند مطالبي است بي سابقه. اين مطالب براي اولين بار در اسلام از علي بن ابي طالب عليه السلام شنيده شده و تا آن تاريخ سابقه نداشته است كه مسائل توحيدي چنين مطرح شود.

در اين عنوان مصاديقي چند محضر حضرات آقايان عرض خواهم كرد ولي قبلا يك نكته را براي تنوع به محضرتان عرض مي كنم. ده دوازده سال قبل كه مقارن با چهاردهمين قرن تولد اميرالمومنين سلام الله عليه بود در مملكت پاكستان جشني گرفتند و از اقشار مختلف در آن مراسم دعوت كردند، از سفراء و كارداران، علماء، دانشمندان و از اغلب اقشار دعوت كردند و حتي گفتند بهترين سخنراني اي كه در آن مجمع ايراد



[ صفحه 2]



شد سخنراني سفير تبت بود. اين شخص با وجود اينكه تقريبا بت پرست بود ولي سخنرانيش درباره ي مولي اميرالمومنين عليه السلام ورق را از همه بالاتر زد، در آن جشن يكي از شعراء يك رباعي گفته كه من آن را در اين مجلس محضر بزرگان عرض مي كنم. گفت:



اين سزد هم، چاردهم قرن علي بود

ديوان علي دفتر بين المللي بود



در درج خلافت كه بسي تازه گهر داشت

او گوهر اصلي بد و باقي بدلي بود



كتاب مبارك نهج البلاغه از كلمات و سخنان مولي اميرالمومنين صلواه الله عليه فراهم آمده است. مولف اين كتاب يكي از نوادگان اميرالمومنين و يكي از اساتيد علم و فضيلت و ادب در زمان خودش مي باشد نام وي ابوالحسن محمد بن الحسن الموسوي ملقب به سيد رضي است. اين دانشمندان بزرگوار كتاب خودش را در ماه رجب سال 400 ه. به اتمام رسانده، همانگونه كه خودش نيز در آخر كتاب مي نويسد.

اين كتاب بنا به شمارش نهج البلاغه محمد عبده 239 خطبه از خطب اميرالمومنين عليه السلام را شامل است كه در مواقع مختلف، در ميدانهاي جنگ، در بازارها، نمازهاي يوميه، در بالاي منبر و در محلهاي ديگر ايراد فرموده است و 79 نامه از نامه ها را اميرالمومنين عليه السلام به دوستان، فرماندهان و حتي به دشممنان خودش نوشته است و نيز 480 مورد كلمات حكمت آميز كه در محلهاي مختلف بيان فرموده است. اينها مجموعه ي نهج البلاغه است و همه از كلمات اميرالمومنين سلام الله عليه فراهم آمده است. محتوي و مطالب كتاب گوياي اين واقعيت است كه گوينده ي اين كلمات يك انسان برتر بوده است. در علم و فضيلت و زهد و تقوي و شجاعت و همه كمالات انساني و مخصوصا در حل معماي هستي، و در اعتقاد به وجود پروردگار و در ترسيم توحيد به قله اي پا نهاده است كه ديگران حتي به كعب پاي او هم نرسيده اند و من همان طوري كه عرض كردم از اين قسمتها به عنوان نمونه چند تا انتخاب كرده ام كه محضرتان عرض مي كنم.

امام صلواه الله عليه در يكي از خطبه هايش مي فرمايد:

لم يخلق الاشياء من اصول ازليه و لا من اوائل ابديه بل خلق ما خلق فاقام حده و صور ما صور فاحسن صورته.



[ صفحه 3]



اين كلام عبارت اخري اين مطلب است كه ماده ازلي نيست. اين موضوع براي اولين بار فقط و فقط در كلام علي بن ابي طالب عليه السلام پيداست. (خطبه 161(

لم يخلق الاشياء من اصول ازليه و لا من اوائل ابديه.

پروردگار موجودات جهان و كائنات را از يك ماده ي ازلي نيافريده است. (بل خلق ما خلق) بلكه پروردگار آنچه آفريده نبود، آفريده است، يعني «نبود» را «بود» كرده است.

مضمون اين كلام اين است كه عالم و كائنات و موجودات نبودند، همان طوري كه متكلمين مي فرمايند:

خداوند «نبود» را «بود» كرد. اينطور نيست كه موجودات را از يك ماده ازلي آفريده باشد. اين كلام به اين صورت كه عرض كردم اصلا در جاي پيدا نمي شود، فقط در اسلام اولين بار از علي بن ابي طالب عليه السلام به اين شكل شنيده مي شود. بعدها وقتي كه فلسفه يونان ترجمه شد و به دنياي اسلام آمد، و تكميل شد اين گونه كلمات به گوشها رسيد ولي در اسلام اولين بار گوينده ي اين كلام علي بن ابي طالب عليه السلام است و اين حق است، واقعيت است، ماده ممكن الوجود است، ممكن الوجود نمي تواند ازلي باشد و نمي تواند مبدا باشد، مبداي كه اينها را به وجود آورده غير از اينهاست.

در كافي در باب صفات ذات از حضرت باقر صلواه الله عليه روايتي نقل شده است كه حضرت باقر عليه السلام مي فرمايد:«كان الله و لا شي ء معه» سند روايت هم صحيح است يعني خدا بود، ديگر موجودي غير از خدا نبود و خداوند موجودات را كهنبودند، بود كرد و آفريد. فلاسفه اسلامي مي گويند: (خدا مانند آفتاب است، و موجودات مانند شعاع آفتاب، شعاع و نور در هر حال استقلال ندارد و وابسته به آفتاب است.)

خواه بگوئيم از او با آفتاب بوده است يا بعدا به وجود آمده است. به نظر انها مناط احتياج شيي ء به علت امكان ذاتي آن است نه حدوث آن. بنابراين فلاسفه مي گويند: موجودات از لحاظ ذات ممكن اند ولي از لحاظ زمان قديم اند، داراي امكان ذاتي و قدم زماني اند ولي مي بينيم علي بن ابي طالب عليه السلام با كمال صراحت اين مطلب را رد كرده و مي فرمايد:«لم يخلق الاشياء من اصول ازليه و لا من اوائل ابديه».



[ صفحه 4]



عرض كردم عجيب بودن اين كلام بيشتر در اين زمينه است كه براي اولين بار اميرالمومنين سلام الله عليه آن را مطرح مي كند.

در فرازي ديگر- خطبه 228 در نهج البلاغه مي فرمايد: لاتصحبه الاوقات و لا ترفده الادوات سبق الاوقات كونه و العدم وجوده و الابتداء ازله».

«لاتصحبه الاوقات» وجود خداوند با وقت و با زمان با هم نيست. در صقع ربوبي وقت و زمان وجود ندارد واقعيت عجيب اين است كه اين كلام نيز در اسلام براي اولين بار توسط علي بن ابي طالب عليه السلام مطرح شده است.

تا آن موقع اصلا اين مسئله مطرح نشده بود كه وجود خدا در زمان است يا در زمان نيست. ديگر، براي اثبات اينك نهج البلاغه از زبان علي بن ابي طالب عليه السلام صادر شده است. احتياج به دليلي نداريم.

حرف احمد امين و امثال اينها باطل و پوچ است كه در فقرات نهج البلاغه تشكيك مي كنند.

اصولا اين موضوع كه يك انسان در آن موقع براي اولين بار مطرح كند كه «لا تصحبه الاوقات» خداوند مصاحب با وقت و زمان نيست و در صقع ربوبي محال است كه زمان داشته باشند امر عجيبي است.

بعدها وقتي كه صدرالمتالهين رضوان الله عليه آمد و با كمال قدرت وارد ميدان شد و اثبات كرد كه زمان منتزع از حوادث است و اگر كائنات نباشد، زمان مهوم و معني ندارد. حركت جوهري و وجود كائنات است كه زمان را به وجود مي اورد و زمان از آنها منتزع است، مي توان گفت كه اين مسئله براي فلاسفه روشن نبود. ذات باري با اوقات مصاحب نيست و در صقع ربوبي محال است كه وقت وجود داشت باشد، چون وقت ناشي از حركت است و چون در ذات حضرت باري حركت نيست پس زمان هم نيست و ما بايد بگوئيم پروردگار موجودات را در «الازمان» آفريده است. وقتي خداوند موجودات را آفريد، كائنات به وجود آمدند، زمان هم خود به خود به وجود آمد. همانطوري كه با موجود بودن يك جسم، عرض و عمق و طول خود به خود موجود مي شود و محال است كه موجود نباشد. هكذا ايجاد كائنات خود به خود زمان را هم به وجود آورد، ولي وجود پروردگار در زمان نيست و محال است كه در زمان باشد.



[ صفحه 5]



شاهد ديگر، در خطبه ي اول مي فرمايد: «و كمال الاخلاص له نفي الصفات عنه لشهاده كل صفه انها غير الموصوف و شهاده كل موصوف انه غيرالصفه».

مسئله عينيت صفات حق با ذات حق نيز براي اولين بار از جانب علي بن ابي طالب صلواه الله عليه در اسلام مطرح مي شود، قبل از آنكه علي بن ابي طالب طرح بكند، اين موضوع مطرح نبود و براي اولين بار اين امام معصوم و اين انسان مافوق است كه اين مسئله را مطرح مي كند، بعدها فلاسفه ما اين مسئله را كاملا تحقيق كردند و فرمودند كه صفات فعل به صفات ذات برمي گردد و صفات ذات هم عين ذات است و مرحوم حاجي سبزواري در منظومه مي فرمايد: «ان الحقيقه من صفاته بشعبيتها هي عين ذاته» اما حاجي سبزواي اين را در چه زماني گفته است؟ علي بن ابي طالب عليه السلام اين را در موقعي فرموده كه طرح اين مطالب ابدا به اين شكل وجود نداشته است و عجيب است كه قرآن راجع به پروردگار نه «وصف» گفته نه «صفت» نه «اوصاف» بلكه نسبت به پروردگار اسماء گفته است، «قل ادعوا الله و ادعوا الرحمن اياما تدعوا فله الاسماء الحسني» يعني با هر نامي كه خدا را مي خوانيد بخوانيد، اما ذات حق يكي است و با صفاتش عينيت دارد. در اينجا هم مي بينيم كه پهلوان اين ميدان براي اولين بار مولي اميرالمومنين صلواه الله و سلامه عليه است، مطلبي كه ديگران بعدها، بعد از زحمات زياد فهميدند، اين امام بزرگوار و متصل به عالم غيب آن را براي اولين بار عنوان فرموده است.

كوتاه سخن آنكه: امام عليه السلام در طرح اين مطالب از زمان جلوتر رفته است و زمان بعدا خود را به وي رسانده است مثلا به اين جمله از نهج البلاغه توجه فرمائيد درباره ي موجودات مادي مي فرمايد:

منعتها «منذ» القدميه و حمتها «قد» الازليه و جنبتها «لولا» التكمله.

(نهج البلاغه خطبه 228)

اينكه درباره ي موجودات مي شود گفت از چه زماني بوده اند، اين اطلاق مانع از قديم و ازلي بودن آنهاست، به كائنات لف «قد» اطلاق مي شود كه براي تقريب زمان، اين اطلاق آنها را از ازلي بودن مي اندازد، هكذا بر كائنات لفظ «لولا» اطلاق مي شود و مي گوئيم: اگر آفريننده نبود موجود نمي شدند، اين تعبير مانع كمال و مانع عدم احتياج



[ صفحه 6]



آنها به علت است.

اين تعبيرها اثبات مي كنند كه موجودات، هستي خود را از خود ندارند و از جاي ديگر و علت ديگري هستي شان را گرفته اند.

اميد است امثال اين كنگره و تحقيق در نهج البلاغه زياد و زيادتر باشد تا جرعه اي از درياي بيكران آن به دست آيد

والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته